راز شهری است از توابع استان خراسان شمالی که در فاصله 108 کیلومتری شمال غربی بجنورد و 45 کیلومتری مرز ایران و ترکمنستان قرار دارد. این شهر دارای مختصات جغرافیایی طول 56 درجه و 6 دقیقه و عرض 37 درجه و 56 دقیقه با ارتفاع 1273 متر از سطح دریاست. اسناد و مدارک موجود نشان می دهد که راز در سال 1300 قصبه ای از محال بجنورد بوده، در سال 1307 تابع بلوک مانه و در سال 1329 جزء دهستان جرگلان بوده است. این آبادی بعدها به عنوان مرکز بخش «راز و جرگلان» تعیین گردید و در نهایت در سال 1392 که تحولاتی در تقسیمات استان خراسان شمالی به وجود آمد به مرکزیت شهرستان راز و جرگلان ارتقا پیدا کرد.
در مورد نخستین عنوان اداری راز گفته می شود این آبادی ابتدا به عنوان دهی از دهستان جرگلان بوده است؛ منطقه ای که تماماً تراکمه در آن سکونت داشته اند (فرهنگ جغرافیایی ایران، ج9). این جایگاه اداری در تقسیمات کشوری تا مدتها تداوم داشته و تفکیک امروزین آن از جرگلان همانند گرمه از جاجرم سیاستی برای رفع اختلافات قومی در منطقه بوده است.
اما در مورد عنوان تاریخی آن می توان گفت کلنل ییت که در سال 1880 میلادی (حدود 150 سال پیش) در سفر خود به خراسان و سیستان از آبادی راز عبور کرده آن را به عنوان دهکده راز معرفی کرده است. اما این دهکده در تواریخ به قلعه راز مشهور بوده است. مثلاً مرآه البلدان (ج3 ص 1593) و روضه الصفا (ص 1035) و جهانگشای نادری (ص 83 ) نام این آبادی را قلعه راز ذکر کرده اند.
در این زمینه در جهانگشای نادری (ص 83) می خوانیم در سال 1141 ابراهیم خان ظهیرالدوله برادر نادرشاه که فرمانروای خراسان بود در نبرد با کردها در گرمخان از آنها شکست خورد و به قلعه راز پناه آورد. این نشان می دهد که قلعه راز قبل از حکوت نادر ساخته شده بود ولی برج و باروی آن توسط جعفر قلی خان شادلو در دوره حکومت ناصرالدین شاه بنا گردید (روضه الصفا، ص 1035). آثار این برجها و باروها اکنون در اطراف این شهر به عینه مشهود است.
البته نام این آبادی در منابع زیادی همراه با قوشخانه ذکر شده است. یعنی در تاریخ هر جا سخن از راز به میان می آید اغلب با قوشخانه تتابع عطفی دارد. کتابهایی که در آنها از راز و قوشخانه توأمان سخن رفته است عبارتند از مجمل التواریخ، روضه الصفا، تاریخ ذوالقرنین، مجمع الفصحا و مجمع التواریخ در انقراص صفویه. مثلاً در روضه الصفا (ص 1035) ازئسقناق (استحکامات) راز و قوشخانه یاد شده است. بر اساس تاریخ ذوالقرنین (ص 494) راز و قوشخانه که به عنوان مکانی مستحکم توصیف شده در حول و حوش خبوشان بوده است و گفته اند میرزا محمد باقر کوکب خراسانی دانشمند و ادیب مشهور متوفا به 1272 اهل راز و قوشخانه خبوشان بوده است (مجمع الفصحا، ج2، ص1303). همه این شواهد حکایت از این دارد که راز و قوشخانه باید دو آبادی در کنار هم بوده باشند.
با موقعیتی که در تاریخ از این جاینام توصیف شده است در بافت روستاهای شمال خراسان رازی که در کنار قوشخانه بوده است راز بجنورد نیست؛ چون به صراحت در تاریخ ذوالقرنین ذکر شده است که راز و قوشخانه در حول و حوش خبوشان و تابع آن بوده است. اگر منظور از راز در ترکیب «راز و قوشخانه» همان راز بجنورد باشد به جای خبوشان باید نام بزنجرد ذکر می شد. چون در آن زمان که قوچان خبوشان نام داشت بجنورد هم موسوم به بزنجرد بود. بنابراین قوشخانه مذکور باید همان قوشخانه فاروج باشد که در آن زمان تابع قوچان و نزدیک آن بوده است؛ بخصوص که مصحح تاریخ ذوالقرنین در حاشیه این کتاب میگوید قوشخانه در 78 کیلومتری کلات نادری است (تاریخ ذوالقرنین، ج1، ص494) که با توجه به بعد مسافت بعید به نظر می رسد با راز بجنورد قرابت داشته باشد. بنابراین آن رازی که در تاریخ همراه با قوشخانه نام برده شده است در همان حوالی قوشخانه بوده است که اکنون اثری از آن وجود ندارد.
اما جالب است بدانید آبادیهای دیگری نیز با نام «راز» در خراسان وجود داشته که ممکن است در تاریخ با راز بجنورد که موضوع تحقیق حاضر است اشتباه شود. یکی از آنها مشهد راز است که در تاریخ از آن هم به صورت «راز» یاد می شود. بر اساس کتاب روضاه الجنات (ج2، ص 159) این آبادی از اعمال باورد (ابیورد) بوده است که اکنون به «مشهد ریزه» مشهور است.
یکی دیگر از آبادی های خراسان به نام راز در نزدیکی سبزوار قرار دارد که از نظر تاریخی اهمیت خاصی برخوردار است؛ به طوری که در منابع تاریخی هرگاه از «قریه راز» ذکری به میان می آید اغلب منظور همین آبادی است. بر اساس کتاب جغرافیای تاریخی خراسان در تاریخ حافظ ابرو (ص 51) قریه راز جزء ولایت بیهق از قصبه سبزوار بوده است. در کتاب تاریخ بیهق و ذکرالعلما والائمه و الافاضل (ص 297) نیز سخن از «قریه راز فی مدخل سبزوار» رفته است.
راز سبزوار اکنون به رازقند مشهور است
سؤال اساسی درباره جاینام مورد نظر این است که چرا نام «راز» را بر روی آن نهاده اند. آیا چون مردم آن منسوب به شهر ری هستند به رازی موسوم شده اند؟ آیا این نامگذاری مبتنی بر شرایط جغرافیایی آن است یا به نژاد و قوم و زبان خاصی باز می گردد؟
برخی از فعالان فرهنگی راز معتقدند زبانی که بدان تکلم می کنند همان پهلوی اشکانی یا زبان قوم پارت است و به زعم آنها از شاخه زبانهای ایرانی شمال غربی محسوب می شود. به همین دلیل اصالت و برتری خاصی نسبت به زبان خود قائلند. در حالیکه در تقسیم بندی زبانها اساساً چیزی به نام زبان رازی در میان سلسله زبانهای ایرانی شمال غربی وجود ندارد و در زبانشناسی تاریخی نیز هیچگاه نامی از آن برده نشده است.
در زمینه گویش رازی متأسفانه هیچ تحقیق بنیادینی، نه در زبانشناسی درئزبانی (تاریخی) و نه در زبانشناسی همزمانی، تا کنون انجام نشده است؛ جز یک پایان نامه کارشناسی ارشد تحت عنوان «بررسی گویش رازی» که در سال 1373 در دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات دفاع گردیده و نیز کتابی تحت عنوان «سونجی» که در سال 1400 انتشار یافته است. با نگاهی به این دو اثر می توان دریافت که هیچ یک نتوانسته است این ادعا را ثابت کند که گویش رازی بازمانده زبان پارتی(پهلوی اشکانی) است.
با بررسی واژگان موجود در این دو اثر و واژه نامه هایی که در مورد گویش رازی تهیه شده است به این نتیجه می رسیم که به طور کلی واژگان رازی مانند گویش تاتی اساساً همان واژگان فارسی هستند؛ با مختصر تفاوت لهجه ای و یا وامواژه هایی که از زبانهای ترکی و ترکمنی، کردی و تاتی اخذ شده است. البته تعداد انگشت شماری از واژه های پارتی مانند کفتن (افتادن)، اغه یین (آمدن)، شی یین (رفتن) و ماشتن (شکستن) در گویش رازی دیده می شود که می تواند مانند اکثر واژگان آن جزء عناصر دخیل باشند؛ منتها از زبان تاتی. زیرا این گونه واژگان در سایر گویش های تاتی منطقه بجنورد بویژه خراشا، سنخواست، جربت، فیروزه و... به مراتب بیشتر ار آن دیده می شود.
در مورد اصالت گویش رازی، مرحوم باقری نگارنده پایان نامه مذکور، اشکانی تبار بودن گویش رازی را در بوته احتمال گذارده و با تعبیر «شاید» نوشته است:
به سه دلیل عمده شاید بتوان گفت که این قوم همان پارتها هستند که از اقوام شمال شرقی ایران اند و زبانشان هم پارتی (پهلوی اشکانی) بوده است. این سه دلیل عبارتند از:
1- به دلیل واژه های بسیار زیادی که در بعضی از آنها بدون هیچگونه تغییر آوایی و بعضی با اندک تغییر آوایی با اصل خود یعنی پارتی در گویش رازی وجود دارد. (اولاً وجود تعداد بسیار زیاد واژگان پارتی در گویش رازی صرفاً یک ادعاست ثانیاً نمونه هایی که برای آن ذکر کرده است مختص زبان رازی نیست بلکه وامواژه هایی از زبان فارسی است.)
2- به دلیل وجود شهر نسا که نزدیک راز قرار دارد و زبان پایتخت اشکانیان بوده است. (اولاً نسا نزدیک راز نیست و فرسنگها با آن فاصله دارد. ثانیاً نزدیک بودن به شهر نسا نمی تواند دلیلی برای اشکانی تبار بودن مردم راز و گویش رازی باشد. چون در نزدیکی نسا آبادی های دیگری هم هستند که به اشکانیان منسوب نیستند مانند گیفان تات نشین که از نظر بعد مسافت به نسا نزدیک تر است)
3- به جهت اسناد سفالی که در اکتشافات نسا به دست آمده و مسلم شده است که زبان این اسناد پارتی است .(آری این چنین است؛ ولی این سفالها ربطی به مردم راز و گویش رازی ندارد.)
چنانکه ملاحظه می کنید سه دلیلی که نگارنده پایان نامه در اثبات اشکانی بودن زبان مردم راز اقامه کرده است از قوت چندانی برخوردار نیست.
با این حال فعالان فرهنگی راز مایل نیستند خود را تات بنامند اما مانند تاتهای منطقه سعی می کنند با نشان دادن شواهدی از ساختارهای آوایی، صرفی، نحوی و واژگانی زبان خود، آن را تنها میراث زبانهای باستانی منطقه جلوه دهند.
از سوی دیگر، با یک بررسی تطبیقی که نگارنده بین گویش رازی و زبان پارتی انجام داده معلوم شده است که تعداد واژه های پارتی در این گویش از تعداد انگشتان دست هم کمتر است. مسلماً با وجود چند واژه دخیل پارتی، آن هم مأخوذ از زبان تاتهای منطقه نمی توان مدعی شد که یک گویش ریشه در زبان پارتی دارد؛ چنانکه زبانهای فارسی دری و ارمنی و زبانهای دیگر به مراتب بیشتر از زبان رازی از زبان پارتی قرض گرفته اند. ولی تاریخ زبانشناسی می گوید زبان فارسی دری دنباله زبان پهلوی ساسانی است و زبان ارمنی دنباله زبان باستانی هیتی. نتیجه اینکه با تعداد اندک واژگان پارتی که اصالت آن در گویش رازی مورد تردید است نمی توان آن را از تبار زبان اشکانیان دانست.
به علاوه، اگر کتاب دستور زبان پارتی نوشته حسن رضایی باغ بیدی را ملاک مقایسه قرار دهیم از نظر صرفی و نحوی و آوایی نیز هیچ مشخصه ای در گویش رازی دیده نمی شود که مطابق با دستور زبان پارتی (پهلوی اشکانی) باشد.
اگر بنا بر ادعاهای مطرح شده شهر راز تا بدانجا قدمت داشته باشد که تاریخ آن به اشکانیان برسد باید به عنوان یک شهر باستانی در کتب جغرافیایی قدیم مانند صوره الارض، احسن التقاسیم، مسالک و ممالک و حدود العالم و مجمع البلدان ذکری از آن به میان می آمد؛ که چنین چیزی در این منابع دیده نمی شود. این نشان می دهد که راز یک پدیده جغرافیایی متأخر است و قدمت آن حتی به قدمت گیفان هم نمی رسد که در مجاورت آن قرار دارد. در حالیکه وقتی گفته می شود که جوین و ارغیان و اسفراین قدمتشان به دوره ساسانیان می رسد در لابلای کتابهای تاریخ و جغرافیای تاریخی خراسان به وفور نامی از این شهرهای کهن به میان آمده است. لذا اینکه ادعا می شود پیشینه شهر راز به دوره اشکانیان می رسد صحت ندارد.
در مورد اصالت قومی مردم راز فقط یک اثر به صورت تاریخ شفاهی وجود دارد و آن هم سفرنامه ای است که کلنل ییت در گذر از آبادی راز نوشته است. در این گزارش شفاهی، کهنسالان راز اعتراف کرده اند که اصالتاً سیستانی هستند. در سفرنامه وی تحت عنوان خراسان و سیستان (ص 187) آمده است: «بعد از طى اين مسير به دهكدهاى بنام راز رسيديم. در اينجا 700 خانوار كه خود را سيستانى مىدانستند زندگى مىكردند. اينان لهجهاى خاص خود داشتند». این مطلب در کتاب فرهنگ جغرافیایی ایران- خراسان(ص471) نیز ذکر شده است. لذا بر پایه این دو اثر نمی توان گفت که قوم راز از بازماندگان پارتیان هستند که زبان و فرهنگشان را سینه به سینه از آنها دریافت کرده اند؛ بلکه مهاجرینی هستند که از سیستان به این منطقه آمده اند. این اعتراف سند متقنی است بر بطلان این ادعا که رازی ها از تبار اشکانیان هستند.
اما در مورد وجه تسمیه جاینام راز گفته می شود که این واژه از نظر زبانشناسی ریشه در واژه «ری» دارد. چنانکه محمد زکریای رازی اهل ری بود. از این منظر واژه «رازی» صفت ری است؛ به معنای آنچه از ری نشأت یافته است. این صفت در زبان ایرانی میانه به صورت راجیک و راژیک تدام یافته و در ایرانی نو به صورت رازی در آمده است. (ایرانشهر، ص 232).
با این فرض می توان گفت که رازی نام یک زبان نیست بلکه نام قومی است به نام ریزی به معنای کسی که در ری می زیسته است. زیرا در قرون اولیه اسلام از عناوین نژادی مانند سگزی یا سکان (مردی از سکاها) و مروزی یا مروان (مردی از مرو) و ریزی یا ریگان (مردی از ری) استفاده می کردند (جغرافیای تاریخی سیستان، سفر با سفرنامه ها ص 308). از نژادهای مذکور در سیستان، طوایف و تیره های بیشماری نشأت گرفته است که تقریباَ تمامی آنها پسوند «زی» و «زهی» و«زئی» دارند و ریگی یا ریزی یکی از طوایف مهم بلوچ است که گفته می شود منشأ طایفه رازی های بجنورد است. اما در مورد وجه تسمیه ریگی نوشته اند که از زندگی کردن در ریگزارهای خاران گرفته شده است و هنوز منطقه ای به نام ریگی بین ماشکید و خاران وجود دارد. لذا این وجه تسمیه برای جاینام راز محل تردید است.
وانگهی چنانکه گفتیم رازیها خود را سیستانی می دانستند نه بلوچ و البته فیزیولوژی بدنشان نیز مغایرت نژادی آنها را با بلوچها کاملاََ آشکار می کند. چون نژاد شناسان بلوچ ها را بلند قد، بینی بلند و برجسته، مو پرپشت و سیاه و چشم سیاه یا کبود و پوست گندمگون توصیف کرده اند (بلوچستان و تمدن دیرین آن ص 364). در حالیکه رازی ها اغلب جمجمه و بینی کوچک و چشمان به شدت درشت سیاه و صورتی استخوانی دارند. لذا وجه تسمیه «ریزی» که به بلوچها منتسب است در مورد رازی ها مصداق ندارد.
یک وجه تسمیه شهر راز این است که مردم آن از زبان راز آلود استفاده می کردند که مختص بیان امور نهانی و محرمانه بوده است؛ همچون زبان زرگری که به منزله ابزاری برای پنهان نگهداشتن اسرار از بیگانگان به کار می رود. البته چنین پدیده ای در تاریخ ایران وجود داشته است؛ اما این موضوع به قرن هشتم در دوران غلبه ترکان بر آذربایجان بر می گردد که به زبان آذری زبان رازی می گفتند. اطلاق رازی یا راژی به زبان آذری از آن جهت بود که زبان ترکی بر مردم تحمیل شده بود و در مواقعی مخصوص با این زبان راز دل می گفته اند. (اصطلاحات راژی، نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال هشتم شماره پاییز). علتش این است که از عهد ترکمانان قراقویونلو رفته رفته ترکی رواج یافت و زبان آذری متروک گردید؛ به طوری که محاورات اهالی شهرهای آذربایجان معمولاً به ترکی انجام می شد؛ ولی افرادی خاص زبان محلی خود را می شناخته و با آن در موارد مخصوص سخن می گفتند.
بر این اساس عده ای معتقدند رازیهای بجنورد در برابر اقوام غریبه چنین کارکردی را برای زبان خود قائل بودند. اما می دانیم که شرایط آذربایجان و محدودیتهای آن روزگار هیچگاه برای رازی های بجنورد وجود نداشته تا از گویش خود به عنوان زبان رمز استفاده کنند.
در زمینه وجه تسمیه شهر راز در کتاب فرهنگ نام شهرها و برخی آبادی های کهن ایران (ص 167) نیز آمده است: «نظر به اینکه حرف«ز» مبدل از «ش» است نامواژه راز در حقیقت همان «راش» است و راش نام درختی است که در همین نواحی می روید و چوب آن محکم و برای نجاری مطلوب است. دلیل نامگذاری روی این آبادی به خاطر وجود چنین درختانی در این منطقه است».
واقعیت این است که اساساً در منطقه راز درختی به نام راش وجود ندارد که به دلیل آن نام آبادی را راش یا راز بگذارند. بلکه این گونه گیاهی بیشتر در نواحی مازندران و آستارا و گیلان می روید. بنابراین وجود چوب و درخت راش در این منطقه هم دلیل موجهی برای نامگذاری آبادی راز نیست.
بررسی کتابهای تاریخی سیستان هم نشان می دهد که طایفه ای به نام رازی یا جاینامی به عنوان راز در منطقه سیستان هم وجود نداشته است که رازی ها نام و نشان یا هویتی را از آن دیار با خود به یادگار آورده باشند. پس معلوم است این عناوین در همین منطقه خراسان به آنها اطلاق شده است و ربطی به موقعیت جغرافیایی موطن اصلی آنها (سیستان) ندارد.
البته گروههایی از مردم سیستان هستند که در دوران سلطنت نادرشاه به عنوان جزئی از سپاهیان او در مناطقی از خراسان باقی ماندند. بعضی ها هم از سپاهیان ملک محمود سیستانی بودند که در زمان ظهور نادرشاه مشهد را تصرف نمود و به حکومت خراسان دست یافت. قراین تاریخی نشان می دهد که رازی ها یا سیستانی های مقیم بجنورد باقیمانده همین سپاهیان هستند که اغلب آنها اکنون در شهرستان های مشهد، بیرجند، تایباد، درگز، سرخس، تربت جام، تربت حیدریه و غیره به تفاریق زندگی می کنند. با بررسی نام قبایل و طوایف گوناگون سیستانیهای مقیم خراسان به این نتیجه می رسیم که هیچ یک از اسامی طوایف مذکور ارتباطی با راز ندارند ( ایلها و طایفه های عشایری خراسان،ص 178). این نشان می دهد که جاینام راز به طایفه مردم آن نیز باز نمی گردد.
اما مشخصاتی که کلنل ییت در سفر خود از آبادی راز به دست داده است سرنخ دقیقی برای وجه تسمیه راز است. او در سفرنامه اش می نویسد: در راز... مقدار زيادى درختان مو نيز به چشم مىخورد كه آبيارى نشده و انگورهاى آن در حال تبديل شدن به كشمش بود. مىگفتند، اين انگورها بايد براى يك ماه يا بيشتر دستنخورده به همين حال بمانند» (خراسان و سیستان، ص 187). این منبع تاریخی نشان می دهد که نام راز باید بر گرفته از نام مکانی باشد که رازی ها ابتدائاً در آنجا سکنی گزیده اند؛ این مکان همان دره ای است که در آن انگورهای رز فراوان وجود دارد و به گویش محلی به «رزندر» معروف است. رز در لغت به باغ انگور گویند (برهان قاطع) که به مرور دستخوش تغییر آوایی قرار گرفته به راز تبدیل شده است. این وجه تسمیه را هم قواعد زبانشناسی تأیید می کند و هم جغرافیای تاریخی منطقه.
بنابراین نه زبانی به نام رازی در تاریخ زبانها وجود دارد و نه قومی به این نام در میان اقوام کهن گذشته؛ بلکه «راز» نام یک مکان با مسمّای «رز» در منطقه جرگلان خراسان شمالی بوده است که عده ای سیستانی در آنجا سکنی گزیده و قومیتشان را بر اساس آن نامگذاری کرده اند و زبان سیستانی شان که تحت تأثیر زبانهای منطقه به کلی استحاله شده نام رازی به خود گرفته است.