چین و جزایر سه گانه ایران
گفتار و رفتار چین یکسان است؟
سید محمد شفیعی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: چین در سیاست خود چندین اصل دارد که مشغول پیادهسازی آنها در خاورمیانه است که عبارتند از: عدم اتحاد علیه طرف سوم، عدم تعهد و اصل بیطرفی و تلاش برای رفع اختلاف. با توجه به رویکرد اکونومی چین و نیاز به منابع دو سوی خلیجفارس، چین با این اصول پیشخواهد رفت تا اصل دوستی با کشورها را رعایت کرده باشد و خلاف آن عمل نکند.
نویسنده: سید محمد شفیعی، دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد روابط بینالملل دانشگاه گیلان
موضعگیری مجدد چین در قبال جزایر سه گانه ایران و تاکید بر موضع خود بعد از اعتراض ایران و احضار سفیر چین، موجی از خشم و انتقاد را در درون جامعه ایران در پی داشته و عده زیادی نسبت به سیاستخارجی در پیش گرفته و نگاه به شرق انتقاداتی وارد کردهاند و خواهان این شدهاند که ایران برای تلافی اقدام به رسمیتشناختن تایوان کند در حالی که شاید گمان نکنند که به رسمیت شناختن تایوان عملا مساویست با قطع ارتباط با چین. حال آنکه تایوان به عنوان متحد استراتژیک آمریکا قرار است چه نفعی برای ما داشته باشد و چه سودی عاید ایران کند با توجه به اوضاع فعلی ایران جای سوال و گمانهزنی است. البته شاید بتوان با احداث دفتر یا تجاری و… در تایوان چین را به اصطلاح تنبیه کرد. اما آنچه مدنظر در این نوشته است که به موضعگیری مجدد چین در قبال جزایرسه گانه ایران از دید ظرف و مکانهای مختلف بنگریم و احتمالات مختلف را بررسی کرده و بعد یکنتیجه کلی ارائه دهیم. ضمن اینکه نویسنده خود نقدهایی به سیاستخارجی فعلی دارد و معتقد به اصل توازن و تعادل در سیاست خارجی است و مخالف آنکه به اصطلاح دوستان قدیمی تمام تخممرغهای خود را در سبد آمریکا و یا روسیه و چین بچینیم، لکن قصد داریم رفتار چین در خاورمیانه و جزایر سه گانه ایران را بر اساس متر و معیارهای مختلف سنجیده و بررسی کنیم.
ابتدا به ساکن اینکه چین در سیاست خود چندین اصل دارد که مشغول پیادهسازی آنها در خاورمیانه است که عبارتند از: عدم اتحاد علیه طرف سوم، عدم تعهد و اصل بیطرفی و تلاش برای رفع اختلاف. با توجه به رویکرد اکونومی چین و نیاز به منابع دو سوی خلیجفارس، چین با این اصول پیشخواهد رفت تا اصل دوستی با کشورها را رعایت کرده باشد و خلاف آن عمل نکند.
بحث مطرح دیگر این است که ارتباط (زد و بند) ایران و چین بیش از اینکه اقتصادی یا فرهنگی باشد، شکل و بوی امنیتی دارد. حال درست است که ارتباطشان به اندازه ارتباط امنیتی ایران و روسیه نمیرسد ولی به هر حال ارتباطشان امنیتی است یعنی بخش زیاد و پررنگ ترین و مهمترین در تمام مولفهها بین ایران و چین، مولفه امنیتی است.
مورد بعد اینکه در سیاست و روابط بینالملل گفتار و رفتار همواره با هم تفاوت دارند (در اصطلاح عامیانه گفتار یه چیز است و رفتار چیز دیگر) به عنوان مثال ایران در گفتار اعلام میدارد که روسیه نباید کریمه یا بخشهایی از گرجستان را اشغال میکرد و از روسیه در ظاهر حمایت نمی کند و مناطق اشغال شده را به رسمیت نمی شناسد ولی در جای دیگر برای روسیه پهپاد ارسال میکند و یا امریکا در گفتار از نفی نسل کشی و تاکید بر حقوق بشر و.… صحبت میکند اما در رفتار میلیاردها دلار تجهیزات برای اسرائیل در نظر گرفته و ارسال میکند. در رابطه با چین هم این مورد صدق می کند؛ در گفتارش از حل مشکل و اختلاف بر سر جزایر سه گانه صحبت می کند، اما در رفتارش هر فعل امنیتی ایران در منطقه با عدم واکنش چین و گاهی حمایت از آن هم دیده میشود. به عنوان مثال هفت اکتبر (اگر برای ایران نقشیقائل شویم) تا وعده صادق و کارهای مستشاری پراکسی ها و تحتتاثیر قرار گرفتن تجارت جهانی که چین هم از آن متضرر می شود توسط انصارالله یمن (به عنوان یکی از پراکسیهای ایران). اما در عمل چین محکومیتی نکرده و میتوان گفت در پشت پرده چراغ سبز نیز نشان داده است. در گفتار از تضمین امنیت در تجارت دریایی صحبت میکند اما در رفتار هیچ عملی نمیکند که هیچ، استقبال هم می کند که یمنی ها، تجارت اروپا را مختل کردهاند.
در نظرکلی میتوان اینگونه استنباط کرد که چین در واقع نه تنها در مورد جزایر سه گانه، که در مورد تمام جزایر خلیج فارس بی طرف است با این استدلال که مشکلات این کشورها به من ربطی ندارد و خودشان باید بین خودشان آن را حل کنند.
مطلب دیگری نیز هست که طبق یکی از نظریات حاکم بر روابط بینالملل که بسیار پرکاربرد نیز هست مربوط به برداشت طرفین از یکدیگر است. به عنوان مثال ما بحث تهدید یا تصمیمی به چیزی نداریم و به دنبال عملی که تهدیدزا تلقی شود نیستیم. این برداشت ما از فعل و انفعالات و نیت خودمان است، اما برداشت ما از خودمان یک طرف است و برداشت طرف مقابل نیز در طرف دیگر قرار دارد و باید دید وی از ما چه برداشتی دارد و ذهنیت آن هم مهم است. ما قصد بدی نداریم و شاید طرف مقابل نسبت به سایر کارهای ما برداشت بدی داشته باشد. حال باید نگاه کنیم که اعراب چرا در اصطلاح با چین بستهاند؟ مشاهده کردهاند که ایران در منطقه هر کنشی که انجام میدهد و آمریکا نیز ضمانت امنیتی برای آنها ندارد، علیرغم وجود پایگاه آمریکایی در کشورشان، فایدهای برایشان ندارد. برای همین آنها میروند به سمت روابط با چین، سرمایه گذاری چین را برای توسعه خودشان جذب میکنند و قراردادهای بلندمدت با چین امضا می کنند. چین هم نفع زیادی برده و این حجم از انرژی را با تضمین در دراز مدت جاری می کند سمت خودش با قیمت پایینتر. ماهیت این رابطه اقتصادی است، علت چیست؟ علت این است که اعراب بنا به دلایلی خواستند میل به شرق بکنند، شیفت از غرب به شرق در روابطشان جنبه چندجانبهگرایی دارد. چون در توازن رابطه با غرب سراغ چین رفتند پس چین باید یک جاهایی این توازن را به آنها بدهد. در اصطلاح عامیانه بگوید که شما اشتباه نکردی آمدی سمت من و من یک کارهایی برای شما انجام میدهم. در نهایت هم چین میآید و یک بیانیه راجع به جزایر سهگانه میدهد اما در عمل چه؟ یک عرب آنجا هست؟ یک اماراتی چطور؟ یک دانه موشک یا پایگاه امارات آنجاست؟ خیر!.
اعراب به خاطر مواردی رفتند سراغ چین و چین باید مواردی نیز به آنها در جواب آن پس بدهد. و چین نیز میآید در گفتار چیزی به آنها می دهد ولی به آن شکل نیست که چین بخواهد آن مولفههای امنیتی را کنار بگذارد، اگر این چنین بود در دهها موارد دیگر در خاورمیانه، مدیترانه و دریای سرخ با ایران به مشکلاتی بر می خورد و مشکلات عجیب می شدند.
نتیجه کلی بحث این است که ایران جدای از این قضیه، در درازمدت جغرافیای ما برای چین ارزش کمتری دارد ولی اعراب ارزش بیشتری دارد، منابع و جغرافیا را چین برای بلندمدت با اعراب خواهد بست و آنها را نه خیلی زیاد ولی باز نگه خواهد داشت اما جغرافیای ایران برای غرب به شدت ارزشمند است و ارزش بیشتری برای غرب دارد تا زمانی که غرب ایدئولوژیک نیست، که هیچ وقت نبوده و منفعت محور بوده کما اینکه تا همیشه هم همین خواهد بود. پس همیشه ما جغرافیایمان هفتاد الی هشتاد درصد برای غرب ارزش دارد و بیست الی سی درصد برای شرق و این قاعده برای ما جاریاست. تمام مواردی که تا اینجا گفته شد سر جای خود اما در بلند مدت ما نباید همه تخم مرغ های خود را در سبد چین بچینیم.