اروپا در چالش با روسها چه میکند؟
یادداشت - سید محمدکاظم سجادپور
در دنیای پیچیده و پربحران امروز، کنشگران خرد و بزرگ فراوانی حضور دارند. دامنه کنشگری در رابطه بینالمللی امروز گسترده است. در این پهنه، کنشگران غیرحکومتی و فراحکومتی و کنشگران ملی، قارهای و جهانی عرض اندام میکنند. در این میان، اتحادیه اروپایی، به عنوان یک نهاد قارهای با ادعاهای جهانی در کجا قرار دارد؟
در بحران غزه و لبنان چه نقشی ایفا میکند؟ در وحدت دادن به سیاستهای اروپاییها در مورد اوکراین تا چه حد موثر است؟ دستور کار سیاست خارجی اتحادیه اروپایی چیست؟ این پرسشها از آن جهت اهمیت دارد که شکاف قابل ملاحظهای بین ادعا و واقعیت تأثیرگذاری اتحادیه اروپایی وجود دارد. و این به نوبه خود پرسشی کلان و فراگیر را به میان میآورد و آن اینکه بهطور کلی سیاست اتحادیه اروپایی چگونه قابل ارزیابی است؟ در پاسخ باید گفت در حوزه روابط خارجی، اتحادیه اروپایی را با سه پدیده و موضوع «نهادسازی»، «چارچوبسازی» و البته «کسری قدرت جهانی» میتوان مورد ارزیابی قرار داد.
از پیمان لیسبون در ۲۰۰۹ تاکنون، اتحادیه اروپایی، بیتردید توانسته مجموعهای بوروکراتیک و گسترده در حوزه روابط خارجی را برپا کند. در حقیقت، اتحادیه اروپایی، با نهادی بنام کمیسیاری سیاست خارجی، به یک وزارت خارجه فرا اروپایی شکل داده است. کمیسر سیاست خارجی، بمثابه یک وزیر خارجه عمل میکند و از ۲۰۱۳ با راه افتادن بخش اقدام سیاست خارجی، نهاد کمیسیاری سیاست خارجی رو به گسترش گذاشته است. این نهاد سازی که منجر به تأسیس دفتر نمایندگی اتحادیه اروپایی و نصب سفرای آن اتحادیه در نزد کشورهای مختلف و همچنین نهادهای بینالمللی شده است.اما این بوروکراسی سیاست خارجی، در عین گسترش همهجانبه و درگیر شدن افقی و عمودی در حوزه مباحث منطقهای و بینالمللی با چالش بزرگ اجماع سازی روبرو بوده است. تصمیمات سیاست خارجی باید براساس اجماع در اتحادیه اروپایی اتخاذ شود، اما تنوع و تفاوتی که بین ۲۷ عضو وجود دارد، رسیدن به اجماع را کار سختی میکند.
کشورهای شمال و جنوب و شرق و غرب اروپا، تاریخهای متفاوتی از نظر مناسبات خارجی داشته و این در تصمیمگیری آنها در حال حاضر و مهمتر در برداشتهای آنها از مسائل بینالمللی اثر متفاوت دارد. جوزپ بورل که دوره او به عنوان کمیسر سیاست خارجی رو به اتمام میباشد و یکی از مهمترین مقامات پیشین اسپانیا میباشد، در مقدمه فاضلانهای که بر کتاب سیاست خارجی اتحادیه اروپا نوشته، مقایسه جالبی در خصوص این تفاوتها دارد.
او میگوید همکاران، دوستان لهستانی، پایان جنگ سرد و رهایی لهستان از اتحاد شوروی را مدیون دو گنشگر میبینند: ژان پل دوم رهبر وقت کاتولیکهای جهان در دهه ۸۰ میلادی و ایالات متحده آمریکا. در نظر لهستانیها ۴۰ سال سلطهکمونیسم با این دو کنشگر خاتمه یافت. بورل میگوید به آنها میگویم که دقیقاً این دو کنشگر برای اسپانیاییها معنای دیگری دارند. ۴۰ سال دیکتاتوری ژنرال فرانکو در اسپانیا به دلیل حمایت همین دو کنشگر بود: ایالات متحده آمریکا و کلیسای کاتولیک حامیان فرانکو بودند.
مقایسه و تضاد برداشت از نقش دو کنشگر حائز اهمیت و درخور دقت میباشد. اما در عین حال باید در نظر داشت که اتحادیه اروپا توانسته به چارچوبهای مشخص و واحدی در حوزه مناسبات خارجی برسد این چارچوبها بعضاً کلان میباشند که از آن جمله سند مربوط سیاست خارجی و امنیتی مشترک است و در حوزههای خرد، در خصوص موضوعاتی مانند مناسبات با کانادا به چارچوبهای واحد برسند تدوین اسنادی مربوط به سیاست همسایگی و چارچوب دادن به رفتار خارجی اتحادیه اروپایی با مناطق مختلف مانند رابطه با اتحادیه آفریقایی و حوزه آسهآن در شرق آسیا از جمله این اسنادی هستند که به صورت اجماعی تدوین و تصویب شده و در عمل دنبال میشوند. تعداد این چارچوبها قابل ملاحظه بوده به گونهای که میتوان اتحادیه اروپایی را نهادی چارچوب ساز قلمداد کرد .اتحادیه اروپایی، در صحنه واقعی روابط بینالمللی، به عنوان یک کنشگر، البته با کسری قدرت روبروست. قدرت جهانی اتحادیه اروپا، مانند قدرت ایالات متحده نیست. در کمتر پدیده و بحران بینالمللی، اتحادیه اروپایی، حداقل در دهه گذشته، توانسته نقش درخشان و مستقل و قابل توجهی به عنوان یک کنگشر یکپارچه ایفا کند.
در این خصوص، باید اولاً به رابطه اتحادیه اروپایی و ایالات متحده توجه کرد. این رابطه نزدیک و مخصوصاً از نظر هنجاری و ارزشی بهمتنیده است، اما ماهیت قدرت اتحادیه اروپایی، طبیعت تحولات سیاسی در داخل ایالات متحده و تفاوت اولویتها و حساسیتهای بینالمللی این دو کنشگر، اتحادیه اروپایی را از ایفای نقش مورد علاقه خود باز داشته است. مخصوصاً در زمانی که نوسانات سیاسی در آمریکا بخاطر انتخابات ریاست جمهوری بالا میرود، ارکان رابطه آمریکا و اتحادیه اروپایی مورد چالش قرار میگیرد و شاید در یک کلام قدرت عمل مستقل اتحادیه اروپایی، کاهش پیدا میکند.
دوم، رابطه پیچیده با چین است. در چشماندازی کلان، رابطه اتحادیه اروپایی با چین، متأثر از سه برداشت و نگاه متضاد از پکن در بروکسل است: «چین به عنوان یک شرکت»، «چین به عنوان یک رقیب» و «چین به عنوان یک مخالف». هر چه هست، قدرت یکپارچه جهانی چین و کنشگری منسجم آن، اتحادیه اروپایی را در مقام مقایسه با چالش روبرو میکند.سوم، رابطه با روسیه است.
نقاط عطف مهم و سرنوشتسازی بین اتحادیه اروپایی و روسیه پشت سر گذاشته شده است. اما در این رابطه، سرگذشت، سرشت و سرنوشت بحران اوکراین از ۲۰۲۲، ماهیتی متفاوت به اتحادیه اروپایی داده است. بحران اوکراین از یکسو، شاید وحدت بخشترین عنصر در اتحادیه اروپایی در سالیان اخیر است.
از سوی دیگر، اتحادیه اروپایی، عصبی و سرخورده و خشمگین میباشد. این جنگ که عمدهترین نبرد در خاک اروپا بعد از جنگ دوم جهانی است، ناترازی قدرت اتحادیه اروپایی به عنوان یک کنشگر بینالمللی را عریان و بیش از هر زمان دیگر محتاج و متکی به ایالات متحده کرده است.هر چه هست اتحادیه اروپایی به عنوان یک کنشگر بینالمللی، در عرصه روابط خارجی، نهادساز، چارچوب ساز و البته همراه با کسری قدرت است. دیپلماسی ایرانی