«بیتفاوتی اجتماعی» یک پدیده اجتماعی است که در آن افراد جامعه نسبت به مسائل اجتماعی محیط پیرامونی خود دلسرد و بی اعتنا میشوند و از آن کناره گیری میکنند. و حس مسئولیت پذیری و مشارکت عمومی را در بین آحاد جامعه و توده مردم کاهش می دهد .
جامعهای که به بیتفاوتی اجتماعی برسد پدیده صلح با درون اتفاق نمیافتد و تا زمانی که صلح با درون اتفاق نیافتد صلح با بیرون نیز محقق نخواهد شد.جامعه ایی که دچار بی تفاوتی اجتماعی شده است، شهروندانش در مقابل نابسامانی اجتماعی کنشی ندارند. به راحتی از کنار انواع اختلاس ها، فسادها، قانون گریزی ها عبور می کنند و حتی درباره آمارهای طلاق، خودکشی، اعتیاد و دیگر آسیب های اجتماعی و یا آمار وحشتناک تلفات جاده ایی هم لب به سخن نمی گشایند در بیشتر موارد نظاره گران ماهری هستند.که به هر تابلو خوب و بد و زشت فقط نگاه می کنند و عبور می کنند. بیتفاوتی اجتماعی یکی از عناصر نامطلوب فرهنگ مدرن است که با تأکید بیش از حد بر ترجیحات شخصی و منافع فردگرایانه در زندگی شهری معاصر نمود یافته و همچون مانعی در ایجاد و برقراری ارتباطات مثبت اجتماعی و نیز افزایش مشارکت شهروندان در امور اجتماعی قرار گرفته، و به تضعیف یا حتی توقف فرایند توسعه ملی منجر میشود.
برخی علل بی تفاوتی
محدود شدن فضای پرسشگری، همواره سوق دهنده به بی تفاوتی است.
در اختیار نداشتن یا ناممکن شدن دستیابی به داده ها و اطلاعات معتبر همچنان که مواجه شدن مدام با بی پاسخی، به بی تفاوتی میانجامد. جوامع استبدادی و توتالیتر، با محدود کردنِ تا حد ممکنِ فضای عمومی جامعه، هم مانع دستیابی به داده ها و اطلاعات معتبر میشود و هم ناپاسخگویی را در جامعه نهادینه میکند.
بی تفاوتی به معنای فقدان پرسشگری نیست. اما پرسشگری در فضای بی تفاوتی هرگز از سطح به عمق و ریشه نمیرسد.
دانایی که مخاطره آمیز شود فرد و توده به بی تفاوتی می گرایند. مردم به تجربه ی تاریخی خود دریافته اند که در سیطره ی استبداد، دانایی حتی مخاطره آمیز تر از دارایی است. مخاطره ی ثروت، غصب آن از سوی حاکمان است. اما دانایی، به مبارزه طلبیدن استبداد است. حماقت، نه تداوم بخش این با آن حکومت استبدادی، که تداوم بخش تا به نهایت استبداد است.
محدود شدن حوزه و امکان داوری هدفمند، یعنی تصمیم گیری، بی تفاوتی را زمینه سازی میکند. وقتی حق تعیین سرنوشت فرد و توده از سوی خودشان به بن بست کشیده شود، تفکر هدفمند ضرورت وجودی اش را از دست میدهد. حذف چنین تفکری محال شدن داوری، یعنی رسیدن به بی تفاوتی است.
بی تفاوتی ناشی از زندگی در شرایط غیر قابل پیش بینی است. داوری هدفمند همواره رو به آینده دارد. وقتی آینده قابل پیش بینی نباشد داوری، هدفمندی اش را از دست میدهد. در این حال، تصمیم گیری و عمل ناشی از داوری ناهدفمند به ناکامی و شکست میرسد. همین شرایط غیر قابل پیش بینی مانع از سنجش انتقادی ناکامی و شکست میشود. در غیر قابل پیش بینی بودن آینده نمیتوان فهمید کدام تصمیم و عمل می تواند به موفقیت رهنمون باشد. از این رو، در پیش بینی ناپذیری آینده، شکست و ناکامی تداوم میابد. درگیر بودن با ناکامی و شکستی که آن را نمیتوان دگرگون کرد انفعالی را می گستراند که عین بی تفاوتی ست.
مواجه شدن انسان با عامل قدسی و تابوی های مذهبی از عوامل مهم سوق یافتن به بی تفاوتی است. آنچه مقدس است پرسشگری در مورد خود را محال میکند. مهم نیست ریشه ی این قدسیت کجاست. مهم این است که عامل قدسی از قطعیت و مطلقیتی برخوردار است که جای هیچ پرسش و پاسخ نیست؛ بلکه فقط «حکم» است.
درک نکردن شگفتی دانایی به عنوان هدف در خود به بی تفاوتی فکری می رسد. چه بسیار از ما که در برابر امکان آموختن میگوییم: «که چه بشود!» انگار هر چه بی نیازی از دانایی است در ما جمع است. استغنا طلبی عرفانی ما، تقلا برای رسیدن به شگفتی دانایی را برایمان محال کرده و به ما فرصت می دهد با اندوختن برخی آگاهی ها «حال» کنیم.
این استغنا طلبی از جمله عواملی است که ما را به انزوای درونی سوق می دهد؛ از ما انسانهای "درخود" و نه انسانهای"برای خود" می سازد؛ یعنی نه انسانهایی که در تعامل با دیگران به خود هویت می بخشند. دیگر برای ما بیشتر، خصم است تا آیینه ای که می توانیم خود را در آن باز یابیم.
ناپایداری به اصول تفکر انتقادی، از جمله دلیری و پایداری در اندیشه ورزی، اعتماد به عقل انسان و نیز برخوردار نبودن از ویژگی های اندیشمند انتقادی، از جمله ذهن باز، اعتماد به خود، بلوغ فکری و... موجب بی تفاوتی فکری می شود .
در خاتمه باید متذکر شد بی تفاوتی اجتماعی زنگ خطری برای جوامع خواهد بود، که افراد را نسبت به مسئولیت پذیری اجتماعی فردی بی انگیزه و بی تفاوت خواهد نمود و این امر به مرور زمان در سطح جامعه بین افراد تعمیم یافته و باعث کاهش مشارکت عمومی در سطوح سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی خواهد گردید. لذا شایسته است مسئولین ، فرهیختگان ، نخبگان سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی نسبت به این موضوع توجه ویژه ای داشته باشند .