سه گانه شکست مشروطه
یادداشت - محمد آخوند پور امیری، پژوهشگر مسائل ایران
همواره بازخوانی رویدادهای تاریخی، در فهم منطق حاکم بر عرصه سیاست و اجتماع در ایران، شناخت نیروهای غالب و سرمایههای اجتماعی تاثیرگذار در مناسبات سیاسی-اجتماعی، تاثیرگذار بوده است. در واقع مرور جریانهای تاریخی، چراغی فروزان پیشاروی عقلانیت بشر در جهت بهره گیری از تجربیات تلخ و شیرین گذشته بوده است. به همین منظور چنانچه تاریخ ورود مدرنیته به ایران را از نیمه دوم سلطنت قاجارها متصور گردیم، نارضایتیهای سالهای ۱۲۸۴ که نهایتاً منجر به انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵ گردید، تبلور عینی شکل گیری ذهنیت تحول خواه جامعه ایرانی است که بروز نارضایتیهای دهههای پیشین، مقدمهای بر شکل گیری آن بوده است. به همین منظور انقلاب مشروطه بعنوان یکی از رویدادهای سترگ تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، درخور فهمی عمیق در جهت بهره گیری در عرصه سیاست ایران امروز نیز محسوب میگردد. هدف از تدوین این یادداشت، بیان علل شکست جنبش مشروطه در ایران از دل بازخوانی حوادث دوران پر فراز و نشیب عصر مشروطه است. به دیگر سخن، نگارنده متن در پی پاسخ به این پرسش است که چه علل و عواملی مشروطه خواهان را از اوج قدرت به حضیض ذلت، یاس و ناامیدی دچار ساخت؟
اولین عامل را میتوان «استبداد شاهی» عنوان نمود. ساختار نظام قدرت در ایران از دیرباز با اراده ملوکانه و قاهرانه شاهان قوی شوکت در هم تنیده بود. سیاستها (چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی) با احوالات درونی شاه مملکت سخت عجین گشته بود. بعد از امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه، دیرزمانی نپایید که شاه بیمار رخت از جهان بربست و عزم سفری ابدی نمود و محمدعلی شاه جای او را گرفت. محمدعلی شاه از همان ابتدا ساز مخالفت را با مشروطه خواهان نواخت. اقداماتی که در نهایت منجر به آن گردید که پس از یک تلاش ناموفق برای ترور شاه و تلاش ناموفق شاه برای کودتا، سرانجام شاه موفق شد در ژوئن ۱۹۰۸ (خرداد ۱۲۸۷) با کمک بریگاد قزاق دست به یک کودتا بزند. مجلس تعطیل گردید و بسیاری از رهبران ملی گرا و محبوب، به ویژه آنها که صاحب پیشروترین اندیشهها بودند، بازداشت و اعدام شدند. «ملک المتکلمین» و «میرزا جهانگیرخان»، سردبیر صوراسرافیل، جزء اعدام شدگان بودند. «جمال الدین» واعظ اصفهانی نیز که محبوبترین واعظ شهر بود، گرفتار شد و به هنگام تلاش برای فرار به قتل رسید. «سید حسن تقی زاده» و عدهای دیگر به سفارت انگلیس پناه بردند و سرانجام به خارج از کشور گریختند و از آن جا به مبارزه ادامه دادند.
دومین عامل را میتوان «دخالت بیگانگان» (روس و انگلیس) در ایران قلمداد نمود. از اواخر دوران صفویه تفوق سیاسی و اقتصادی روس و انگلیس بر آسیای مرکزی و خاورمیانه هویدا گردید. نمونه عینی این تفوق، دخالتهای گاه و بیگاه روسها در عرصه تصمیمات و اقدامات دولت و مجلس در ایران بود. روسها در نوامبر ۱۹۱۱ (آبان ۱۲۹۰) با فرستادن یک اتمام حجت به مجلسیان ایران، خواستار برکناری «مورگان شوستر» و موافقت ایران با عدم استخدام خارجیـان بـدون رضایت روسیه و انگلیس شدند. «شوستر» در توصیف این دوره از جمله از نقش شگفت انگیز جمعیت انبوهی از زنان مشروطه خواه یاد میکند که در زیر چادرشان سلاح گرم پنهان کرده به مجلس میروند و اصرار میورزند که نمایندگان در برابر این اولتیماتوم ایستادگی کنند و آن را نشانهای از سازماندهی و آگاهی سیاسی بسیاری از زنان میداند که در جریان انقلاب رشد کردهاند. مجلس اولتیماتوم را رد کرد، اما به محض این که سربازان روس به طرف تهران به حرکت درآمدند، «ناصر الملک» نایب السلطنه که تسلیم پذیرتر بود و کابینه بختیاری که عمدتاً گرایش اعتدالی داشت، در دسامبر ۱۹۱۱ (آذر ۱۲۹۰) مجلس را منحل کردند، اولتیماتوم را پذیرفتند، و شوستر را برکنار نمودند. مجلس منحل شد و کابینه در برابر روسیه و انگلستان مطیع باقی ماند.
سومین عامل را میتوان «تفرقه داخلی» در میان مشروطه خواهان عنوان نمود. از فردای پیروزی انقلاب مشروطه، نظام سهم خواهی حاکم شد. جدال خونینی بین اصلاح طلبانِ محافظه کار و رادیکالها صورت گرفت که به تسویه خونینی منجر گردید. سال ۱۹۱۰ (۱۲۸۹) شاهد چندین بحران بود که اختلافات درون نیروهای مشروطه خواه را آشکار و آنها را تضعیف کرد. گروهی از تندروها که به ترور معتقد بودند در ژوئیه ۱۹۱۰ (تیر ۱۲۸۹) «سید عبدالله بهبهانی» را به اتهام خیانت به انقلاب به قتل رساندند. «تقی زاده» که همیشه میگفت با چنین ترورهایی مخالف است، پس از آن که علما او را کافر نامیدند، مجبور به ترک ایران شد. ترورهای دیگری هم از طرف راست و هم از طرف چپ اتفاق افتاد. هیئت دولت که ریاست آن را بختیاریها در دست داشتند و تنی چند از دموکراتها در آن صاحب نفوذ بودند، تصمیم گرفت مجاهدین را که از «ستارخان» که در تهران بود پیروی میکردند خلع سلاح کند. در انجام این کار سی نفر کشته و عده زیادی از جمله ستارخان زخمی شدند. «یپرم خان» که رییس نظمیه بود این عملیات را رهبری کرد که موجب نفرت مردم شد.
در پایان باید اذعان نمود که علل و عوامل دیگری همچون ترس برخی از روحانیون که در ابتدا طرفدار و همراه جریان مشروطه بودند و در ادامه به جهت هراس از مغایرت قوانین مصوب مجلس شورای ملی با احکام شرع و همچنین بیم از دست رفتن نهادها و عرصههایی همچون آموزش و قضاوت که سنتاْ در اختیار نهاد روحانیت بود، از همراهی مشروطه خواهان سر باز زدند، اشاره نمود. در مجموع میتوان با بازخوانی دقیق رویدادهایی همچون جنبش مشروطه و بررسی علل و عوامل شکست آن، از پدیداری مجدد برخی از این علل که از زمینههای ذهنی، عینی و روانی عرصه سیاست در ایران نشات میگیرد، جلوگیری نمود.