دیدار مارکو روبیو و سرگئی لاوروف وزرای خارجه آمریکا و روسیه در تاریخ 30 بهمن در ریاض، بار دیگر یک اصل بنیادین و ثابت شده روابط بینالملل را به نمایش گذاشت: قدرتهای بزرگ از کشورهای دیگر به عنوان ابزار چانهزنی برای دستیابی به منافع خود استفاده میکنند.
«کنت والتز» نظریه پرداز نو واقعگرایی در کتاب «نظریه سیاست بینالملل» (1979) به زیبایی گفته است که قدرتهای بزرگ هم زمین بازی خود را تعیین میکنند و هم زمین بازی دیگران را.
«جان میرشایمر» نظریه پرداز رئالیسم تهاجمی هم در کتاب «تراژدی سیاست قدرتهای بزرگ» (2001) صراحتا میگوید سرنوشت کلیه کشورها-چه قدرتهای بزرگ و چه قدرتهای کوچکتر- عمدتا و در وهله نخست به واسطه تصمیمها و کنشهای کشورهایی که دارای بیشترین قابلیتها هستند، رقم می خورد. مذاکره آمریکا و روسیه در مورد جنگ اوکراین،بدون حضور اوکراین به خوبی گفتههای والتز و میرشایمر را تایید میکند.
در مورد دلائل این دیدار و مذاکره میتوان تحلیل های گوناگونی از زوایای متفاوت ارائه داد، اما مهمترین دلیل را باید در شرایط نظام بینالملل جست و جو کرد.حدود دو دهه بود که نظام بین الملل در وضعیت گذار به سر می بُرد و طبیعتا این شرایط انتقالی برای همیشه نمی توانست وجود داشته باشد و باید نقطه پایانی برای آن متصور بود که لاجرم به یک نظم جدید ختم میشد.پایان دوران گذار و ایجاد نظم جدید، وضعیتی است که در آن، منافع جدیدی بین قدرتهای بزرگ تقسیم شود.
در حال حاضر ما با یک نظم سه قطبی شامل آمریکا، چین و روسیه مواجه هستیم. «جان میرشایمر»در مقالهای با عنوان «محکوم به شکست: ظهور و سقوط نظم بین المللی لیبرال»( Bound to Fail:The Rise and Fall of the Liberal International Order)در مجله امنیت بینالمللی(International Security) در سال 2019 به درستی عنوان کرد که هرچند از این سه قدرت، روسیه ضعیفترین آنهاست اما نمیتوان این کشور را نادیده گرفت.
شرایط هر نظمی بازیگران بزرگ را مجبور میکند که طبق قاعدههای همان نظم رفتار کنند. نظم سه قطبی حالت مثلثگونه دارد. شرایط مطلوب در این رابطه مثلثی این است که از برقراری روابط نزدیک دوقطب دیگر علیه خود جلوگیری و در عین حال سعی کنید یکی از قطب ها را به سمت خود جذب کنید.
به همین دلیل آمریکا تلاش دارد تا در مورد جنگ اوکراین، به روسیه نزدیک شود تا هم از رابطه نزدیکتر روسیه و چین جلوگیری کند و هم از مزایای پایان جنگ روسیه و اوکراین بهره مند شود.
مذاکره وزرای خارجه آمریکا و روسیه از این جهت می تواند برای ایران خطر داشته باشد که در این مذاکره، استیو ویتکاف، نماینده دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا در امور خاورمیانه نیز در این دیدار حضور داشت. حضور ویتکاف نشان می دهد که فقط جنگ اوکراین موضوع گفت و گوی طرفین نبوده است. نزدیکی بیش از حد ایران به روسیه و سابقه عملکرد روسیه در مقابل ایران این خطر را برای منافع ملی ما دارد که روسیه در قبال دریافت امتیازاتی از آمریکا، ایران را مورد معامله قرار دهد.
برای کشوری با ویژگی ها و شرایط ایران بهترین حالت این است که فاصله مناسبی با همه بازیگران عرصه بین المللی به ویژه قدرتهای بزرگ داشته باشد. بدترین حالت هم نزدیکی بیش از اندازه به یک قدرت بزرگ است چون همیشه این خطر وجود دارد که آن قدرت بزرگ ایران را قربانی اهداف و منافع خود کند. تجربه تلخ تاریخی ما بارها این قربانی شدن را نشان میدهد.
موضوعی که واقعا جای نگرانی دارد این است که علیرغم هشدارها و تذکرات صاحب نظران و کارشناسان سیاست خارجی در مورد حفظ رعایت فاصله با روسیه، دولتمردان و تصمیم گیران جهموری اسلامی ایران کماکان به نزدیکی هرچه بیشتر به روسیه اصرار میورزند. نمونه بارز این نزدیکی بیش از پیش را می توان در معاهده مشارکت جامع راهبردی میان جمهوری اسلامی ایران و فدراسیون روسیه دید.
شاید مهمترین هدف جمهوری اسلامی ایران از نزدیکی به روسیه ایجاد و برقراری نظم جدید جهانی باشد که بارها از سوی مسئولان هم به آن اشاره شده است.
این موضوع در مقدمه این معاهده آمده است: «با تمایل به مشارکت در فرآیند عینی شکلگیری یک نظم جهانی جدید چندقطبی عادلانه و پایدار مبتنی بر برابری حاکمیت دولت ها،». به همین دلیل جمهوری اسلامی ایران سیاست خارجی تجدیدنظرطلبانه را در دستور کار خود قرار داده است.
در این مورد باید به این نکته حیاتی توجه داشت که اتخاذ سیاست تجدیدنظرطلبانه در برابر نظم مستقر، نیازمند برخورداری از توان مادی لازم است تا از آن طریق بتوان در برابر نظم مستقر ایستاد و آن را به چالش کشید یا حتی نظمی در برابر آن ایجادکرد. جمهوری اسلامی از بدو تاسیس تا کنون فاقد فاکتورهای مادی لازم برای پیشبرد سیاست خارجی تجدیدنظرطلبانه خود بوده و همچنان هم هست.
در این میان مهمترین فاکتور مورد نیاز، در مرحله اول توان اقتصادی است که در مراحل بعدی باید قابلیت ترجمه شدن در عرصه های تکنولوژی و نظامی را داشته باشد. این عدم برخورداری از توانایی های مادی، موجب شده که اهداف و ابزارهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی با یکدیگر همخوانی نداشته باشند.
موضوع مهم دیگر این که ما باید برای تأمین منافع ملی هر اقدامی که لازم است را انجام دهیم،حتی به گفته محمدجواد لاریجانی، مذاکره با شیطان در قعر جهنم. این بحث که ما تحت هیچ شرایطی با آمریکا مذاکره نمیکنیم با منطق بازی در عرصه بین المللی همخوانی ندارد. بنابراین تا آمریکا و روسیه بر روی ما معامله نکرده اند باید راسا مذاکره کنیم و از منافع ملی خود دفاع کنیم.
دولتها جهت دستیابی به اهداف و تأمین منافع ملی خود در سیاست خارجی از ابزارهای گوناگون اقتصادی،نظامی،فرهنگی و دیپلماسی استفاده میکنند. دیپلماسی هنر حل و فصل اختلافات بین المللی از طریق مسالمت آمیز است. برای موفقیت در دیپلماسی جهت تحقق اهداف و تأمین منافع باید:
درک صحیحی از سلسله مراتب اهداف و منافع
آگاهی کاملی از میزان قدرت و امکانات خود و دیگری
توانایی در ایجاد سازش میان خواست ها و هدفهای متعارض
استفاده از بدیل های گوناگون برای حصول به اهداف
ارزیابی صحیحی از روند دگرگونی در رفتار سایر بازیگران
شناخت درستی از شرایط و مقتضیات داخلی و بین المللی وتوجه داشت که تعهدات بر تواناییها پیشی نگیرد.
معیار عمده در اتخاذ تصمیمات مربوط به سیاست خارجی، منافع ملی است که باید به دور از علایق فردی و گروهی به سیاست گذاری پرداخت.
در نهایت باید توجه داشته باشیم که ایران کشوری در حال توسعه است و کشورهای در حال توسعه اهداف و تعهدات محدودتری نسبت به کشورهای توسعه یافته دارند. منافع این کشورها بیشتر محلی و منطقه ای است تا جهانی. قدرت محدود این کشورها، آنها را وادار میکند که از طریق دوستی با همسایگان و عدم درگیری و تقابل با قدرت های بزرگ، در پی حفظ و ارتقای منافع خود باشند. | جماران