ما هنوز «آسیا در برابر غرب» میخواهیم.
تصورم این است که اسم شایگان را برای نخستین بار در لابهلای کتابهای آلاحمد خواندم و بعد به اولین نوشته از او که به دستم رسید، یعنی کتاب آسیا در برابر غرب. ولع خواندن هر آنچه ضد استعمار تمدن غرب بود را داشتم و از اینکه غرب در سیصد سال گذشته با کشتار و بیعدالتی بر جهان مسلط شده بود و این روند ادامه داشت، بیزار بودم. وقتی تاریخ استعمار را میخواندم، بیش از هر چیز، نفرت من از غرب به خاطر جنایاتی که در آسیا، آفریقا و آمریکا کرده بود، بیشتر میشد.
کتاب آسیا در برابر غرب شایگان نیز بخشی از این مشغلههای ذهنی من بود. زمانی که دانشجوی تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد بودم، این کتاب را خواندم. هرچند در بخش درس تاریخ هند که با استاد رئیسالسادات داشتم، مجبور شدم با مکاتب هند شایگان نیز آشنا شوم. فهمیدم که او سانسکریت نیز خوانده و هند را بهخوبی میشناسد. بهتدریج با برخی مقالات او آشنا شدم و بیشتر او را بهعنوان چهرهای اشرافی اهل مطالعه، فاقد تحرک سیاسی و اجتماعی، عارفمسلک و منزوی میدیدم. هرچند در آغاز تفکرش تحت تأثیر چپ و بعدها پستمدرنیسم بود، شایگان بهمرور سنت را با زاویهای خاص بررسی کرد؛ اما نه آن سنت ایدئولوژیکشده. همین دیدگاه سبب شد که بعد از انقلاب، میانهاش با آن بهسرعت به هم بخورد.
شایگان سرانجام کارش به نوشتن پنج اقلیم حضور در ادبیات فارسی کشید که ادامه عرفان هندی بود. او از رویارویی با غرب دست کشید و به جهانی «چهلتکه» روی آورد. ازنظر من، شایگان تیپ روشنفکران اشرافزده و زینتی بود که هرچند مینوشت، اما نه گفتمانساز بود و نه مفهوم تازهای آورد. او بخشی از نسلی بود که تجربیات فراوانی داشت، اما تحرکی در جامعه ایجاد نکرد.
شایگان و روشنفکری لوکس و زینتی
شایگان که در دورهای به دنبال جهانهای معنوی بود و مانند کربن نوعی عرفان ایرانی را دنبال میکرد، در آغاز تالیفاتش بر اصالت معنویت شرق تأکید داشت. برای من در آن دوران جذابیت داشت، زیرا میگفت اگر غرب صنعت و مدرنیته دارد، شرق نورانیت و معنویت دارد. اما در نهایت، او به این نتیجه رسید که آنچه گفته، نادرست بوده و نور و معنویت هم از غرب میآید.
هرچند شایگان اظهار میکرد که سیاسی نیست، اما تحت تأثیر کربن و فردید، کتاب آسیا در برابر غرب را نوشت که کتابی سیاسی بود. با انقلاب اسلامی، او به گذشتهاش پشت کرد و بیش از پیش سیاسی شد. شایگان اشرافزادهای بود که روشنفکری را نیز بخشی از اشرافیتش میدید. نوشتن برای او تفننی از زندگی اشرافی بود، نه ابزاری برای رهایی از دردهای اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی.
دشنام شایگان به دکتر شریعتی
تفکر شایگان علیه تحولات پنج دهه اخیر ایران و بهویژه انقلاب اسلامی و پایهگذاران آن است. از جمله حملات او به شریعتی زبانزد است. شایگان شریعتی را از منظر ایدئولوژیکبودن نقد میکند و او را به دلیل فراهم کردن مقدمات فکری انقلاب نمیبخشد. او شریعتی را به ایدئولوژیک کردن سنت متهم میکند.
در این میان، شایگان نخستین کسی بود که شریعتی را مسبب انقلاب دانست. او سخنانی بر زبان میآورد که گویی کینهای از شریعتی به دل دارد. اما خود شایگان هرگز شخصیتی نبود که حتی بتواند یک کلاس را به شورش وادارد.
بررسیهای نامردانه
یکی از امور رایج میان روشنفکران خودخوانده، بررسی آراء و اندیشههای متفکران معاصر از منظر شخصیتشناسی است. آنان افراد را از زاویه زندگی، بیوگرافی، اندیشه، افکار و کنشگری سیاسی کنکاش میکنند. اما جالب است که در این بررسیها، به مهمترین چهره اثرگذار ایران یعنی امام خمینی (ره) اشارهای نمیشود.
شایگان، انقلاب دینی و تناقضات
شایگان بعد از تألیف کتاب انقلاب دینی چیست؟ با پارادوکسیکال خواندن مفاهیم انقلاب و دین، به انقلاب اسلامی ایران پشت کرد. او پایهگذاران انقلاب را نقد کرد و در نهایت گفت که از آن دوران پشیمان است.
ژان پل سارتر گفته بود که نوشتن بخشی از عمل است، اما آیا نوشتههای شایگان هم از این نوع بود؟
ایران و حرکت انقلابیاش چرا برای غرب مهم است؟
نیل مکگریگور در روزنامه گاردین در سال ۲۰۱۸ اشاره میکند که تغییر تاریخی بشر احتمالاً با انقلاب اسلامی آغاز شده است. او این انقلاب را پیشتاز حرکتی جهانی میداند که ایمان را به زندگی اجتماعی بازگرداند.
آیا روشنفکری مرده است؟
عبدالکریمی معتقد است که سنت روشنفکری مرده است، همانطور که روشنفکری فرانسه مرده. شایگان نیز در آخر گفت که ما با جهان چهلتکهای روبهرو هستیم.