خراشا نام روستایی از توابع شهرستان جاجرم در استان خراسان شمالی است که با مختصات جغرافیایی طول 56 درجه و 81 دقیقه و عرض 37 درجه و 12 دقیقه و ارتفاع 983 متر از سطح دریا در 87 کیلومتری جنوب غربی بجنورد قرار دارد.
بر اساس کتاب فرهنگ جغرافیایی استان خراسان شمالی - شهرستان جاجرم، نام دیگر این آبادی «مرجع آباد» بوده است. دلیل آن را پرورش آیات عظام و مراجع تقلیدی چون آقا میرزا عبدالحی بنی هاشم، آقا سید حسن موسوی بجنوردی، آقا میرزا عابد موسوی بجنوردی، حاج شیخ احمد محب علی و... در این آبادی ذکر کردهاند. ولی این جاینام هیچگاه جایگزین نام خراشا نبوده بلکه در مقطعی از زمان هر دو نام توأمان بدان اطلاق شده است. اما اکنون میخواهیم بدانیم خراشا یعنی چه و چرا به این آبادی خراشا گفتهاند.
یک وجه تسمیه عوامانه این است که خراشا ترکیبی از < خور + شا > است. «خور» همان خورشید است و «شا» مخفف واژه «شُد» که در گویش بومی تاتی به معنای» رفت» به کار میرود. در مجموع در این گمانه خراشا یعنی محل غروب آفتاب. اما باید توجه داشت این تعبیر اگرچه برای سنخواستی ها که در شمال غربی خراشا زندگی میکنند معنادار است ولی برای اهالی گرمه و جاجرم که در جهت مشرق این آبادی زندگی میکنند بی معنا خواهد بود. زیرا خراشا در غرب این دو آبادی قرار دارد.
وجه دیگری که برای نامگذاری خراشا ذکر کردهاند این است که نام این آبادی در اصل خورشاه بوده و خورشاه یعنی درخور شاه، جایی که برازنده شاه است، مترادف کلمه شایگان. وجود آثار و بقایایی از امارت شاه نشین فخر نبی در روستای خراشا این وجه تسمیه را تأیید میکند. ولی این بنای شاه نشین مربوط به اواخر دوره قاجار است در حالیکه از قرنها قبل اینجا را به خراشا یا خوراشاه میشناختهاند.
برخی نیز می گویند خراشا در اصل خُدّام شاه بوده است. در این زمینه به کتاب تذکره الشعرای دولتشاه سمرقندی (ص 277) استناد میکنند که در آن آمده است:
«عبدالرزّاق اوّل سربدار بود و او پسر خواجه فضل اللّه باشتینی است که در اصل از خدّام شاه جوین بوده است و این باشتین قریهایست از قرای سبزوار».
اگر سخن فوق را از نظر زبانشناسی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم در مییابیم که این متن اساساً درست خوانده نشده است. یعنی در عبارت «خدام شاه» کلمه خدام را باید با کسرة اضافه (-ِ) خواند و در این صورت سخن فوق دلالت بر این دارد که عبدالرزاق پسر فضل الله باشتینی است که از خدمه (خدا) شاه جوین بوده است که همان امامزاده علی بن احمد خداشاه میباشد. از نظر سخنکاوی در صورتی میتوان خدام شاه را قریه دانست که در جمله مقابل بگوید عبد الرزاق اهل باشتین بوده است اما اصالتاً خدام شاهی است. در حالیکه این را نمیگوید بلکه میگوید عبد الرزاق پسر خواجه فضل الله است که اهل باشتین است. از نظر دستوری، از آنجا که پسر خواجه فضل الله بودن خبر جمله است نه اهل باشتین بودن لذا خبر جمله دوم نمیتواند اهل خدام شاه بودن باشد و در نتیجه نمیتوان خدام شاه را قریه دانست. دیگر اینکه اساساً قریهای به نام خدام شاه در جغرافیای تاریخی این منطقه وجود نداشته است. بنابراین نمیتوان ریشه نام آبادی را از آن متن جستجو کرد.
دلیل دیگری که برای نامگذاری خراشا ذکر کردهاند این است که در قدیم الایام اینجا آبادیی نسبتاً بزرگ به نام شهر قصبه بوده است که در زمان پادشاهی هلاکو خان مغول، به دستور وی آن را به توپ بستند و با خاک یکسان نمودند. در مورد علتش می گویند روزی هلاکو خان با قشون مملکتیاش از خراشا عبور میکرد که با بی اعتنایی و عدم استقبال اهالی این آبادی روبرو گردید. این امر خشم شاه را برانگیخت و باعث شد که دستور دهد شهر را به کلی خراب کنند. بعدها که این شهر مجدداً آباد گردید نام آن را خرابشاه نهادند که این نام به مرور زمان به » خراشا » تغییر یافت.
اینکه در گذشته ممکن است شهری به نام قصبه در این دیار بوده باشد قابل انکار نیست ولی تاریخ این منطقه، تخریب آن را توسط هلاکوخان تأیید نمیکند. نباید فراموش کرد که در جاینام شناسی تنها جغرافیای یک مکان ملاک کافی نیست بلکه دست کم از علوم زبانشناسی و تاریخ هم باید در کشف وجه تسمیه آن کمک گرفت. با این حال تاریخ نشان میدهد هلاکوخان بیشتر سرگرم تسخیر قلعه الموت و سایر قلاع اسماعیلیه بود که رکن الدین خورشاه آخرین بازمانده حسن صباح را دستگیر کرد و به قتل رساند و اساساً پای ایلخان به این منطقه نرسید. ماجرای رکن الدین خورشاه نیز هیچ ربطی به خراشای خراسان شمالی ندارد. زیرا در آن دوران این منطقه تحت تصرف جغتای پسر دوم چنگیز بود و پس از آن در اختیار غازان خان قرار گرفت.
یک وجه تسمیه غیر علمی که برای روستای خراشا در فضای مجازی منتشر شده است این است که نام این آبادی در اصل «خُره شاه» بوده است. نویسنده در این ترکیب واژگانی «خُره» را به معنای زمین و ملک سلطنتی گرفته است و در مجموع خراشا را زمین و خالصه سلطنتی معنا کرده ولی ذکر نکرده است که این خالصجات متعلق به کدام شاه بوده است.
صرف نظر از اینکه ترکیب واژگانی خره شاه از نظر ریشه شناسی درست است یا نه؛ از آنجا که هیچ دلیلی برای اثبات این فرضیه ارائه نشده است این گونه وجه تسمیه را نمیتوان علمی تلقی کرد. چون نویسنده بدون رعایت اصول جاینام شناسی دست به وجه تسمیه سازی زده است. همان طور که می دانید این از بدیهیات علم جاینام شناسی است که در بازیابی وجه تسمیه یک مکان جغرافیایی علاوه بر استفاده از علم ریشه شناسی و زبانشناسی تاریخی باید از شواهد تاریخی و جغرافیایی هم مدد گرفت و گاهی نیز به اسناد پایه باستان شناسی مانند سفالها و کتیبهها و سنگ قبرها نیز به عنوان شاهد نیازمند است تا آن فرضیه اثبات شود (درآمدی بر جاینام شناسی ایران، ص 1). مضافاً اینکه در آن مقاله هیچ سند تاریخی ارائه نشده است که به صراحت ذکری از خُره شاه کرده باشد و در کتابهای جغرافیایی گذشته نیز هیچ اشاره به خُره شاه نشده است.
اینگونه وجه تسمیهها حدسیاتی هستند که از سر تفنن به وفور ارائه میشوند و ارزش علمی ندارند. اصولاً جاینام شناسی های مبتنی بر صرف ریشه شناسی در حد فرضیه و غیر علمی هستند. بنابراین وجه تسمیه خُره شاه به جهت دلالت آن بر املاک سلطنتی معتبر نیست. اما در کتابهای تاریخی نام این آبادی به صورتهای املایی مختلف مانند خراشاه، خوراشا، خوراشاه، خرشاه خورشاه، خوراشه، خراشه، خداشاه، خداشاد آمده است؛ که همگی ناظر به خراشا و گونههای مختلف این واژه هستند.
با نگاهی به منابع تاریخی در مییابیم که در تاریخ خراسان از دو آبادی به نام خراشا نام برده شده است: خراشای گویان (جوین) و خراشای اسفراین یا جوربد (جربت) که امروزه آنها را به عنوان خداشاه جوین و خراشای جاجرم میشناسیم. طبعاً این سؤال مطرح میشود که: آیا موضوع این تحقیق و نتیجه آن به خداشاه جوین مربوط میشود یا به خراشای جاجرم و یا هردو؟
در میان منابع تاریخی از یک سو، اسنادی مانند روضه الصفا (ص 5)، خراسان و سیستان (ص ۳۵۳)، اسرار التوحید (ص 145)، زبدة التواریخ (ج ۴، ص ۷۹۷)، عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب (ص ۳۱۸)، لباب الأنساب و الألقاب و الأعقاب، (ج ۲، ص ۵۰۳)، صورة الأرض (ص ۱۶۳)، زبدة التواریخ، (ج ۴، ص ۷۹۷)، الکواکب المشرقة فی أنساب و تاریخ و تراجم الأسرة العلویة الزاهرة، (ج ۲، ص ۴۴۲) از منابعی هستند که در آنها از خراشای جوین یاد شده است. از سوی دیگر از خراشای جاجرم در خلاصه التواریخ (ص 132) به عنوان قریه خوراشاه اسفراین نام برده شده است، احسن التواریخ (ج 2، ص 1088) از خورشاه اسفراین نام میبرد و مجمع الانساب (ص 349) این آبادی را خداشاه جوربد (جربت) عنوان میکند. حال باید ببینیم چه نسبتی بین این دو آبادی وجود دارد.
حقیقت این است که در گذشته آبادی خداشاه (واقع در 20 کیلومتری جغتای) جزء بلوک جوین محسوب میشده است؛ اما قریه خراشاه هم جزء توابع قصبه جوربد به حساب میآمده است و هم جزء ولایت جوین؛ چنانکه در کتاب جغرافیای تاریخی خراسان در تاریخ حافظ ابرو دو بار به قریه خوراشاه اشاره شده است: یک بار (ص 53) از توابع قصبه جوربد (جربت) و یک بار (ص 70) از قراء مشهور ولایت جوین معرفی شده است. در روضه الصفا (ص 1073) نیز از خورشه که نزدیک اسفراین است به عنوان یکی از دهات بلوک جوین و از ولایت سبزوار یاد شده است. این نشان میدهد که خراشای جاجرم و خراشای جوین از نظر جاینام شناسی باید نام یکسان داشته باشند؛ با این تفاوت که خراشاه جوین (خداشاه) نسبت به خراشای جاجرم از اهمیت زیادی برخوردار بوده است (خراسان و سیستان، ص 353).
جغرافیای تاریخی منطقه نیز نشان میدهد که این دو خراشا در گذشته چندان دور از یکدیگر نبودند، شاید فاصله آنها قبل از محدودیتهای فعلی قرق زیستگاه حیات وحش بیشتر از 70 کیلومتر از طریق راه مالرو نبوده است. با این شرایط مسلماً این دو آبادی بی ارتباط با یکدیگر نبودهاند و میبایستی یک وجه تسمیه داشته باشند.
طبق اسناد تاریخی قصبهای که آثار آن در حوالی خراشای جاجرم دیده میشود به زمان امیر تیمور گورکانی برمی گردد؛ چنانکه در روضه الصفا (ص 37) آمده است قصبهای در ولایت اسفراین بوده است که طایفهای به نام «خراشه» در آنجا زندگی میکردند.
این طایفه که نامشان در دره نادره (ص 186) نیز ذکر شده است اقدام به قتل دو تن از امرای امیر تیمور کرده بودند که امیر آنها را اعدام نمود و آن قصبه را به رسم سیورغال (انعام) به فرزندان آن امرا بخشید. با این اوصاف احتمالاً این طایفه کسانی هستند که قبلاً در خراشای جوین ساکن بودهاند و بعدها به اسفراین آمدهاند. در واقع، خراشای کهن همان خراشای جوین است و خراشای اسفراین باید متأخرتر باشد.
دلیلش این است که قدیمیترین کتاب تاریخی که از خراشای جوین یاد کرده است صوره الارض (ص 163) تألیف ابن حوقل است. در این منبع که مربوط به اوایل قرن چهارم هجری قمری است از این آبادی به عنوان خداشاه جوین یاد شده است. اما قدیمیترین منبعی که در آن خراشای اسفراین معرفی شده مجمع الانساب (ص 349) مربوط به قرن هشتم هجری قمری است که در آن نیز این آبادی به نام خداشاه جوربد (جربت) معرفی شده است.
با توجه به قدمت نام خداشاه در کتب تاریخی، برخی می گویند خراشا در اصل خداشاه بوده است. کتاب فرهنگ جغرافیایی ایران- خراسان هم ذیل مدخل خراشا از این آبادی به عنوان خودشاه نام برده است که میتواند صورت دیگری از خداشاه باشد. کتابی هم که اخیراً تحت عنوان فرهنگ قومی و جغرافیایی شهرها و آبادیهای خراسان شمالی منتشر شده است مدعی است که نام قبلی خراشای جاجرم خداشاه بوده است. ولی از آنجا که تاریخ همه واقعیتهای گذشته را در اختیارمان قرار نمیدهد نمیتوان قدمت یک جاینام را در تاریخ لزوماً دال بر اصالت آن دانست. بنابراین نمیتوان گفت اصل خراشا به خداشاه باز میگردد. لذا باید سراغ دلایل دیگر رفت.
اگر قراین تاریخی و جغرافیایی را ملاک وجه تسمیه خراشا بدانیم میتوان گفت که خراشا گونه مخفف و تعدیل شده خسرو شهر است؛ زیرا بر اساس تواریخ جوین و جاجرم و اسفراین و سبزوار زادگاه و مقر خسروان ساسانی بوده است که برخی از آبادیهای آنها تا به امروز صورت آوایی خود را حفظ کردهاند مانند خسروشیر در 18 کیلومتری جغتای، خسروجرد در 8 کیلومتری سبزوار و خسرو آباد در 70 کیلومتری سبزوار.
در تأیید این فرضیه در کتاب تاریخ بیهق (ص 44) که مربوط به نیمه دوم قرن ششم است آمده است: «گفتهاند که سبزوار را ساسویه بن شابور الملک بنا کرده است... و پسر ابن ساسویه یزدخسرو بود که خسروشیر جوین و خسروآباد بیهق و خسروجرد بنا کرده است». به گفته مؤلف تاریخ بیهق (ص 933) خسرو شیر دیهی است در جوین و منارهای معروف دارد. او معتقد است خسرو شیر همان خسروشهر است؛ لیکن اهل قلم آن را به گمان خود تصحیح کردهاند. بنابراین چنانکه خسرو آباد و خسرو جرد بی خلاف، ملک کیخسرو بن سیاوخش بن کیکاوس بنا کرده است (تاریخ بیهق، ص 41) خراشاه را هم که در نزدیکی آن قرار دارد او بنا کرده است. بر این اساس میتوان گفت خراشا همان خسرو شهر است.
قرینه متقن تری که نشان میدهد خراشا همریشه خسرو شهر است این است که یک آبادی دیگر به نام خسرو شهر در نزدیکیهای تبریز قرار داشته که بعدها به خراشاه تبدیل شده است (روضه الصفا، ص 222). این آبادی اکنون خسروشاه نام دارد که صورت دیگری از خسرو شهر است.
بر این قیاس به این نتیجه میرسیم که خسروشهر یا خسرو شیر جوین که در تاریخ بیهق آمده است همان خراشاه است که پایه گذار آن یکی از خسروان ساسانی بوده است (تاریخ بیهق، ص 369). در این ترکیب واژگانی خسرو به «خور» و شهر به «شه» تخفیف یافته و خورشه بعدها تبدیل به خراشاه گردیده است.
در مورد ریشه واژه «خسرو شهر» از یک سو میتوان گفت که واژه خسرو از «خشایه ثیه» فارسی باستان اخذ شده است. فرایند تغییرات آن بدین صورت است که این واژه در ایرانی کهن تبدیل به «کشاتره» و در سنسکریت تبدیل به «کشتره» و در اوستا تبدیل به خشتره شده است. خشتره نیز در زبان فارسی تصحیف شده به خسرو بدل گردیده است (ماتیکان تاریخی، ص 52-53).
واژه شهر نیز صورت دیگری از شاه و شه در زبان پهلوی است. از نظر زبانشناسی تاریخی گفته میشود این واژه نیز ریشه در واژه «خشایه ثیه» فارسی باستان دارد که به دو صورت وارد زبان فارسی دری شده است: یکی در زبان جنوب غربی ایران به صورت شاه به معنای پادشاه است. این واژه به صورت شاذ و شاد هم در همین معنا به کار رفته است؛ مانند شاد بهمن و خراشاد. دیگری در زبان شمال غربی ایران به صورت شهر به معنای مدینه و مُلک و ولایت به کار رفته است؛ مانند: ایرانشهر. واژه شهر نیز بعدها به شیر و شار تغییر یافته است؛ مانند: خوراشار و خسرو شیر (همان، ص 54).
به همین دلیل است که گونههای مختلفی از واژه خراشاه در تاریخ و جغرافیای مناطق کشورمان به چشم میخورد و همه آنها به معنای خسرو شهر هستند. اما در مورد خداشاه باید گفت: واژه خراشاه به خاطر شباهت شکلی دو حرف دال (د) و راء (ر) تحریف شده و تبدیل به خداشاه شده است. و شاید بدین طریق است که خراشاه از بی معنایی ظاهری خارج شده و قابل تجزیه به عناصر معنا دار (خدا+ شاه) گردیده است. واژه خراشاه بعد از انقلاب به دلایل سیاسی تحریف شده و به خراشا تبدیل شده است.