برخی از متفکران ما معتقدند که باید حل مسئله ایران را در مثلث ایران و اسلام و غرب جستجو کرد؛ نه ایران بدون اسلام راه خود را مییابد و نه اسلام بدون ایران و یا ایران بدون غرب.
بعد از اسلام؛ ایرانی مسلمان شد و آمیختگی آن دو باهم تاکنون ادامه داشته است و بعد از رنسانس و دوره روشنگری غرب؛ ضلع سومی هم در دو قرن اخیر بر سرنوشت ما تأثیر داشته است که غرب نام دارد.
نخستین مسئله آن است که باید همه اضلاع این مثلث را شناخت و در گام بعدی خرد حکمرانی ایجاب میکند که توازنی بین اضلاع آن ایجاد شود و آنچنانکه در قبل از انقلاب؛ مطهری به اسلام پرداخت و شریعتی به غرب و زرینکوب به ایران و البته موجب آن شد تا گشایشی صورت گیرد. و اینک نیز بدون شناخت عمیق و برقراری توازن بین اضلاع مثلث؛ نمیتوان از این مرحله عبور کرد. ایران به هر سه نیاز دارد و باید متناسب با آن و در برقراری توازن؛ راه خود را بجوید....
نیازهای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و... درگرو تعامل سه ضلع مذکور است؛ و نباید با برجسته کردن یکی، به جنگ آن دودیگر رفت. هر یک از اضلاع هم؛ مجموعهای از مسائل را در ذیل ضلع خود دارد. پس اگر توان علمی کشور صرف شناخت مؤلفهها و ذیل آنها شود میشود هم راه را جست و هم راه را رفت....
مثلث طلایی
هر یک از اضلاع مثلث طلایی، خود نیز به موضوعات گوناگون تقسیم میشود و باید آنها را اولویتبندی و رتبهبندی نمود و درباره آنها نیز اندیشید. بهطور نمونه در ذیل ضلع ایران؛ قومیتها و خردهفرهنگها و خرده زبانها و آیینها و تاریخ و هویتها و پایتخت و مکتبها؛ میراث و... قرار میگیرد که تکلیف کشور در اتخاذ سیاستها و استراتژیهای مربوطه روشن میشود و یا در ذیل ضلع اسلام؛ اقلیتهای دینی و آیینهای مذهبی و مراکز آموزشی و مساجد و خانقاههای آنها و جمعیتهای فرقهای که در ذیل قرار دارد و باید نسبتها را سنجید که بحث سایر فرقهها هم در ذیل آن قرار میگیرد و یا در ذیل غرب نسبت ما با فنّاوری و یا نسبت ما بافرهنگ آن و یا وجه استعماری و ستمگری او تعریف میشود که تکلیف آنها باید روشن گردد پس در ذیل هر یک از اضلاع مثلث؛ عنوانهای مختلف هست که میباید فهرست شود؛ در فهرستها و نسبت ها است که میشود در برابر آن استراتژی معلوم ساخت ادامه دارد.
ایران چند وجه ای
آنچنانکه گفتم، ایران در دو شأن بیرونی و درونی قابل دقت هست؛ ایران از نگاه درونی ایرانی تک وجه ای نیست؛ نمیتوان ایران را به موضوعی واحد محدود کرد. ایران کشوری ذوالابعاد است؛ ایران سرشار از ظرفیتهای گوناگون است؛ آنچنانکه قبلاً نوشتم؛ اما ایران از جنبه درونی ظرفیتی چندلایه است.
میتوان برای ایران از منظر درونی؛ هم لایه ملی قائل شد و هم لایه شیعی و هم لایه فرهنگی و هم لایه اسلامی و هم لایه شرقی و هم لایه جهانی. پس؛ شناخت راه ایران و حل مسئله او؛ غیر از سطح بیرونی (مثلث ایران اسلام و غرب) سطح درونی دارد که دو مثلثی و ششوجهی است؛ لایه ملی و شیعی و فرهنگی و اسلامی و شرقی وجهانی) خواهد بود.
ایده چندلایگی ایران
آنکه ایران را در سطح منطقهای بدون توجه به دنیای اسلام میخواهد، راه بهجایی نمیبرد و همواگر به ایران بیندیشد و در سطح بینالمللی به غرب توجهی نکند نخواهد توانست مسئله ایران را بهپیش ببرد؛ چارهای غیر از توجه به شأن ایران (کلیات) و اسلام (کلیات) و غرب (کلیات) نیست.
از سویی دیگر در بعد درونی نمیتوان تمام سیاستگذاریها را متوجه ایران ملی نمود. باید لایه شیعه بودن را هم دید و نمیتوان ایران فرهنگی راندید. فرهنگ ایران لایه دیگری از ایران است که دامنه گسترشش؛ آن را به بیش از ده کشور پیرامونی ما میکشاند و نمیتوان اسلام راندید باید لایه مسلمان بودن را هم دید و نمیتوان شرقی بودن راندید.
ایران توازن بخش دنیای شرق و غرب بوده است و خواهد بود و نمیتوان ظرفیتهای جهانی بودن ایران راندید آنچنانکه تجربه جهانی اندیشی و حکومت امپراتوری را در سابقه خود دارد. پس خرد حکمرانی حکم میکند که حکومت به سه وجه بیرونی و شش وجه درونی توجه نماید و توازنی بین همه لایهها ایجاد نماید.
نمیتوان یکلایه را به نفع لایهای دیگر قربانی کرد. پس؛ ایران هسته اصلی است که در لایهای دیگر شیعه بودنش دایره را وسیعتر میکند و در لایه فرهنگی جغرافیای بیشتری را در برمیگیرد که در این لایه نوروز نماد آن است و لایه بعدی اسلام است که ایران را وارد دنیای اسلام میکند. و در لایه بعدی ایران آسیایی _ شرقی است که با آن لایه میتواند رویکردی شرقی پیدا نماید و در لایه بعدی بهعنوان کشوری که تجربه امپراتوری داشته میتوان او را وارد در عرصه نظم بینالمللی جدید کرد.
پس؛ ایران چندلایه میتواند در هر لایهای ما را به بخشی از جغرافیای جهانی وصل کند و همپوشی را برقرار سازد و در هر مرحله میان بخشی ایجاد نماید و در این ایده نمیتوان لایهای را به نفع لایهای دیگر قربانی نمود. هرچند در منظر علایق سخن چیز دیگری میشود اما ازنقطهنظر خرد حکمرانی ج.ا.ا. باید به همه لایهها توجه کند و به هر یک متناسب با وزنش بها دهد و بدان دقت و تأمل نماید. اگر سیاستهای داخلی و خارجی مبتنی بر لایههای ششگانه گردد میتوان برای هر لایه استراتژی آن لایه را تدوین نمود و میان بخشی را نگاشت و از آن بهعنوان نقطه عزیمت بهره برد.
بهطور نمونه نمیتوان به ایران بهعنوان تاریخ و جغرافیا توجه نکرد اما به وجه شیعهگری او التفات نمود و در این باب البته سخن فراوان است...